کد مطلب:106571 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:166

خطبه 186-در ستایش خدا و پیامبر











[صفحه 783]

از خطبه های آن حضرت علیه السلام است: مقله العین: پیه چشم، همهمه: آهسته و به گونه ای كه دیگری نشنود با خویش سخن گفتن، طامسه: به معنای دارسه، یعنی: از میان رفته، (ستایش ویژه خداوندی است كه آثار قدرت و شكوه كبریائی خویش را آن چنان آشكار ساخته كه دیده ها را از مشاهده شگفیتهای قدرتش در حیرت فرو برده، و اندیشه هایی را كه در انسان خطور می كند از شناخت حقیقت صفات او بازداشته است. گواهی می دهم كه هیچ معبودی جز او نیست و این گواهی از روی ایمان و یقین و اخلاص و اعتراف است و گواهی می دهم كه محمد (ص) بنده و فرستاده اوست، او را در هنگامی فرستاد كه نشانه های هدایت كهنه گشته و راههای دین از میان رفته بود، او حق را آشكار ساخت و خلایق را اندرز داد، و به سوی راستی و درستی راهنمایی كرد، و به میانه روی دستور داد، درود خداوند بر او و خاندانش باد. امام (ع) به مناسبت آثاری كه خداوند از قدرت و سلطنت خود ظاهر فرموده، و آنچه را از ملكوت آسمانها و زمین به ما نشان داده، و نظام اكملی كه در عوالم وجود برقرار كرده او را سپاس گفته است، آثار قدرت و نظام اكملی كه چشم خرد و بینش از مشاهده كیفیت آن حیران و قرین شگفتی است، بلك

ه هر ذره ای را كه آفریده مایه همین حیرت و اعجاب است، واژه مقل (چشمها) استعاره برای مشاهده شكوه و جلال كبریایی باری تعالی و استعاره مناسبی است، زیرا عظمت و قدرت و كبریایی او مقتضی صدور آثار بزرگ و شگفت انگیزی است كه دیده دلها را مشاهده آنها دچار حیرت است، و از این كه اندیشه ها و آنچه را در دلها خطور می كند از شناخت حقیقت باز داشته برای این است كه وجود بارلی تعالی كمال مطلق است و این صفت مستلزم عجز اوهام بشری از ادراك حقیقت اوست، منظور از هماهم النفوس افكاری است كه به دل خطور می كند و انسان درباره آنها می اندیشد، و در پیرامون این موضوع پیش از این مكرر سخن رانده ایم، پس از این امام (ع) به كلمه توحید شهادت می دهد، و آن را با چهار صفت همراه می كند: 1- این كه گواهی او مقرون به ایمان است، یعنی اقراری است كه با اعتقاد قلبی مطابق است. 2- شهادت مذكور از روی ایقان است، یعنی اعتقادی است بر پایه یقین به این شرح كه جز او خدایی نیست و هر اعتقادی جز این درست نیست. 3- این گواهی از روی اخلاص است، یعنی این اعتقاد را از هر چه جز اوست خالص كرده است و با او چیزی را موجود و معتبر نمی بیند. 4- این گواهی با اذعان توام است، و اذعان ثم

ره اخلاص و نتیجه حصول كمال آن است، و تفاوت درجات اذعان بستگی به مراتب اخلاص دارد، و طاعتها و عبادتهای دیگر نیز كه از شرایط و لوازم كلمه توحید است به آن باز می گردد. پس از این كلمه دیگر شهادت را كه گواهی دادن به رسالت پیامبر اكرم (ص) است بازگو و برای اشاره به مراتب فضیلت آن بزرگوار، اوضاع جهان را در هنگام بعثت آن حضرت، و زشتیها و نارواییهایی را كه در آن موقع حاكم بوده بیان می كند، واژه اعلام الهدی (نشانه های هدایت) را برای پیشوایان دین كه رهنمایان راه خدایند استعاره آورده، همچنین واژه مناهج را برای قوانین شرع كه جزئیات احكام را در بردارند، و لفظ دروس و طموس را برای نابودی این آیینهای الهی پیش از بعثت پیامبر اكرم (ص) استعاره فرموده است، واو، در جمله و اعلام الهدی دارسه برای حال است، معنای فصدع بالحق این است كه آنچه را بدان مامور شده بود تبلیغ و حق را در برابر باطل آشكار فرمود، و برای این كه مردم را از گمراهی و سرگردانی به راه خدا بازگرداند به اندرز و ارشاد آنها پرداخت، و با سیره و روش خود آنان را به طریقه رشد و صواب هدایت كرد و به پیروی از شیوه عدالت و استقامت در راه راست دستور داد.

[صفحه 783]

حباء: بخشش، ذرء: آفرید، ای بندگان خدا! بدانید خداوند شما را بیهوده نیافریده، و سرخود رها نكرده است، مقدار نعمتهایی را كه بر شما ارزانی داشته می داند، و بخششهایی را كه به شما فرموده بر شمرده است، بنابراین از او پیروزی و رستگاری بخواهید، و درخواست خود را به عرصه دارید، و از او طلب رستگاری بخواهید، و درخواست خود را به او عرصه دارید، و از او طلب بخشش و احسان كنید، زیرا میان شما و او حجابی نیست و بر روی شما دری بسته نشده است، او در هر جا و در هر آن و حضور دارد، و با هر انسی و حنی همراه است، عطا به ثروتش زیانی وارد نمی كند، و بخشش از دارایی او نمی كاهد، و درخواست كنندگان نعمتهایش را تمام نمی كنند، و عطا یافتگان خزاین او را به پایان نمی رسانند، و توجه به كسی او را از توجه به دیگری باز نمی دارد، و آوازی او را از شنیدن آواز دیگر مشغول نمی سازد، و بخشش نعمتی وی را از گرفتن نعمتی دیگر مانع نمی شود، و خشم، او را از رحمت باز نمی دارد، و رحمت او را از عذاب قابل نمی گرداند، پنهان بودنش (از دیده ها) آشكار بودنش را (به سبب ظهور آثار) مانع نیست، هم نزدیك است و هم دور، هم بالاست و هم پایین، در عین این كه آشكار ا

ست پنهان است، و در عین این كه پنهان است آشكار است، جزا می دهد و جزا داده نمی شود، آفریدگان را به وسیله تفكر و اندیشه نیافریده، و درمانده نشده تا از آنها طلب یاری كند. پس از این امیرمومنان (ع) به گونه ای فشرده به شنوندگان گوشزد می كند كه آفرینش آنها بیهوده و بدون هدف و مقصود نیست و خداوند آنها را مانند چهارپایان مهمل و سرخود رها نكرده و از آنچه درباره آنها اراده فرموده دست باز نداشته است، سپس برای این كه آنان را به شكر نعمتهای الهی وادار و ترغیب كند، تذكر می دهد كه خداوند نعمتهایی را كه به شما ارزانی داشته می داند، و به چگونگی و اندازه و شماره آنها آگاه است، از این رو پس از این سخن فرموده است: فاستحوه یعنی از او بخواهید درهای بركت و نصرت خود را به روی شما بگشاید، و استنجحوه یعنی برآوردن حاجتها و نیازهای خود را از او بخواهید، و اطلبوا الیه یعنی از پیشگاه او درخواست كنید كه شما را به راه راست و آنچه موجب خشنودی اوست هدایت فرماید، و استمنحوه و كمالات لازمه انسانی را به شما ارزانی بدارد، و حصول اینها از طریق شكرگزاری و انجام دادن عبادات كه به انسان آمادگی می دهد تا مشمول رحمت پروردگار گردد میسر است. فرموده است: ف

ما قطعكم عنه حجاب... تا انس و جان. این گفتار در بیان مرتبه كمال و عظمت پروردگار، و تنزیه او از صفات آفریدگان است، و ذكر این كه او به بندگان نردیك است، تا مردم آنچه می خواهند از او طلب كنند، و به او تقرب جویند، و از او پیروزی و رستگاری بخواهند، و از او عطا و بخشش و روا شدن آرزوهای خود را درخواست كنند، و چون حق تعالی منزه از جا و مكان است میان او و بندگانش حجاب و درگاهی نیست و در همه جا حاضر و ناظر است یعنی با علم خود بر همه چیز احاطه دارد زیرا او از تحیز و جاگرفتن درجایی مبراست، همچنین او در همه اوقات و تمام زمانها حضور دارد، برای این كه وجود زمان برای او ظرفیت داشته باشد، یعنی او منزه است، مشمول زمان كه به اندازه مراتب معلولات از وجود او متاخر است قرار گیرد، و مع كل انس و جان یعنی با علم خود به همه انسیان و جنیان احاطه دارد چنان كه فرموده است: (و هو معكم اینما كنتم) یعنی هر كجا باشید او با شماست. فرموده است: لا یثلمه العطاء... تا نائل. معنای استقصای نائل این است كه عطا گیرنده، جود و بخشش خداوند را به حد نهایت آن برساند، و این موضوع چنان كه فرموده است محال است، و برهان آنچه در این باره فرموده این است كه خلل و

نقصان و پایان گرفتن و به نهایت رسیدن آنچه در مقدور است مستلزم محدودیت و نیاز است، كه این دو از صفات ممكنات می باشد و خداوند واجب الوجود است و هیچ یك از شوون او ممكن الوجود نیست. و چون هر چه در معرض این احوال قرار گیرد در زمره ممكنات است، بنابراین واجب الوجود از این احوال منزه می باشد، همچنین برهان گفتار آن حضرت كه فرموده است: لا یلویه شخص عن شخص یعنی: كسی نمی تواند او را از دیگری روگردان است، تا... و لا تولهه عن عقاب این است كه روگرداندن و سرگرم شدن مستلزم غفلت از چیزی، و پرداختن به چیز دیگری است كه پیش از این از آن غافل بوده است، همچنین اگر دادن نعمتی مانع از باز گرفتن نعمتی دیگر شود، و خشم و غضب، بذل لطف و رحمت را جلوگیر باشد مستلزم این است كه قدرت او محدود و ناچیز بوده و تعلق به منشائی جسمانی داشته باشد، كه این نیز مستلزم نقصان كه لازمه اش احتیاج و امكان است خواهد بود و خداوند متعال از نیاز و امكان منزه می باشد، و نیز بذل رحمت، او را از عقاب و كیفر باز نمی دارد، زیرا ترحم مستلزم رقت طبع و نرمدلی ناشی از عوارض جسمی است و ذات مقدس باری تعالی از اینها منزه است. فرموده است: و لا یجنه البطون عن الظهور. این گفت

ار محتمل دو گونه تفسیر است، نخست این كه خفای او از خردها كه نمی توانند چگونگی ذات مقدس او را ادراك كنند و ناپیدایی او در برابر چشمها كه نمی توانند او را ببینند، ظهور او را در برابر دیده دلها و پیدایی او را در چهره آثار قدرت و ملكوت عزت مانع نیست، دوم این كه خداوند منزه از امكان است و در جایی قرار ندارد تا در آن جا مخفی بوده و بر اشیاء ظهور نداشته و ناپیدا باشد، مراد از جمله و لا یقطعه الظهور عن البطون این است كه ظهور یا آگاهی او به همه امور عوامل وجود مانع آن نیست كه نادیده و ناپیدا بوده و خردها نتوانند او را ادراك كنند، و یا چگونگی علم او را به نهان امور و حقایق اشیاء بدانند. فرموده است: قرب، یعنی با علم و قدرت خود به همه اشیاء نزدیك است همچون نزدیكی علت بر معلول خود فنای یعنی: دور است از این كه عقول و حواس او را ادراك كنند. فرموده است: و علافدنا، بلندی و برتری حق تعالی در قیاس وی با آثار و مخلوقات او مانند برتری علت بر معلول است، و مقصود از دنو نزدیكی او با همه شرف و برتری به آفریدگان است. فرموده است: و ظهر فبطن و بطن فعلن، این تاكیدی است بر آنچه پیش از این فرموده است، و ما سابقا بطور مكرر در این باره توضیح

داده ایم. فرموده است: لم یذرء الخلق باحتیال... تا لكلال. این گفتار در تنزیه حق تعالی است كه آثار خود را با به كار گرفتن وسایل و اسباب و چاره اندیشی و غور و بررسی پدید نیاورده و هیچ گاه به سبب خستگی و درماندگی از غیر خود یاری و مدد نجسته است، زیرا استعانت از غیر، نشانه محدود بودن توانایی و مستلزم جسمیت است.

[صفحه 783]

معقل: پناهگاه، صروم: جمع صرم و صرمه، رمه ای از شتر حدود سی نفر، عشار: ماده شتران آبستن ده ماهه، شم الشوامخ: كوههای بلند، معهدها: قسمتهایی از آن كه مسكون است، سملق: زمین صاف و هموار، ای بندگان خدا! شما را به تقوا و پرهیزگاری سفارش می كنم، زیرا تقوا زمام انسان، و قوام سعادت اوست، پس به رشته های محكم آن چنگ زنید و به حقایق آن تمسك جویید، تا شما را به سر منزل رفاه و آسایش و جایگاههای پر وسعت و فراخ و دژهای ایمنی و سراهای عزت و ارجمندی برساند، در روزی كه چشمها یكسره خیره می شود، و همه جا را تاریكی فرا می گیرد، و رمه های شتران آبستن ده ماهه (بهترین مال و منال) فراموش می گردد، و در صور دمیده می شود، در این هنگام هر جانی از كالبد خود بیرون می رود، و هر زبانی لال می گردد و كوههای سر برافراشته پست و سنگهای محكم خرد و نرم می شود، زمینهای سخت همچون سرابی لرزان، و جاهای مسكون صاف و هموار و بی نام و نشان می گردد، پس نه شفیعی وجود دارد كه شفاعت كند، و نه خویشی هست كه سختی را دور گرداند، و نه پوزش سود می بخشد.) امام (ع) پس از آن كه خداوند را از آنچه سزاوار او نیست تنزیه، و به آنچه شایسته اوست توصیف می كن

د به تقوا و پرهیزگاری سفارش می كند و به بیان فضیلتها و آثار نیكوی آن می پردازد، واژه زمام را برای تقوا استعاره فرموده است. زیرا پرهیزگاری مانند زمامی كه بر ناقه است انسان را به راه حق می كشاند و او را از گرایش به سوی باطل باز می دارد، و مراد از این كه تقوا قوام است این است كه بنده را سالك راه خدا می گرداند و او را در این راه مقیم و پایبند می سازد، و در این جا قوام كه مصدر است جانشین مقیم كه اسم فاعل است شده است. فرموده است: فتمسكوا بوثائقها. یعنی به رشته های محكم آن چنگ زنید، و اینها همه عبادتهایی است كه از اجزای تقوا به شمار است و تمسك به آنها عبارت از مداومت و مواظبت بر این اعمال است، معنای و اعتصموا بحقائقها این است كه این عبادتها را برای خداوند خالص گردانید و از شایبه ریا و نفاق پاكیزه سازید، زیرا خلوص در عبادت تنها طریقه رستگاری و راه رهایی از عذاب الهی است. فرموده است: تول بكم. فعل تول مجزوم است زیرا در جواب فعل تمسكوا و اعتصموا آمده است، منظور از اكنان الدعه جاهایی است كه از آلام حسی و عقلی خالی و بر كنار باشد و این محلها همان غرفه های بهشت و منازل آن است و مراد از اوطان السعه نیز همینهاست، زیرا با در

نظر گرفتن تنگنای قفس تن، و خانه های تنگ آتشین، غرفه های بهشت منزلگاههایی پر وسعت و فراخ، و پناهگاههایی امن و استوار از عذاب، و سراهای آبرو و عزت در جوار رحمت پروردگار است. فرموده است: فی یوم. جار و مجرور مذكور متعلق به تول می باشد، و منظور از آن روز رستاخیز است، صفاتی را كه آن حضرت برای این روز بیان كرده همانهایی است كه خداوند در قرآن كریم ذكر، و فرموده است: (انما یوخرهم لیوم تشخص فیه الابصار) و (و اذا لعشار عطلت) و (ونفخ فی الصور فصعق من فی السماوات و من فی الارض) و (یسئلونك عن الجبال فقل ینسفها ربی نسفا فیذرها...) و (فمالنا من شافعین و لا صدیق حمیم) و (فیومئذ لا ینفع الذین ظلموا معذرتهم) اینها برخی از احوال هولناك روز قیامت محسوس است، اما درباره قیامت معقول گروهی از سالكان گفته اند: هنگامی كه انسان را مرگ فرا می رسد دیده دل را به سوی آنچه از اوضاع و احوال آخرت برای او منكشف می شود باز و خیره می كند، در این موقع همه جای دنیا در نظر او تاریك، و آنچه را پیش از این می دیده از چشم او ناپدید می گردد و مال و منال یا شتران آبستن ده ماهه اش فراموش می شود، در این هنگام كه منادی مرگ او را به سوی دیار آخرت می خواند جا

ن از تنش بیرون می رود، و این دعوت را اجابت می گوید، و پس از این زبانش از كار می افتد، و به سبب مشاهده جمال عظمت حق و جلال كبریایی او، كوههای استوار سر برافراشته در نظرش پست، و در برابر ملكوت قدرت او آن چنان نابرابر و ناچیز می گردد كه گویا همه آن كوههای بلند و با عظمت از میان رفته و ناپدید شده، و به صورت سرابی كه می درخشد و حقیقتی ندارد درآمده اند، همچنین به سبب توجه به عالم ملكوت نظرش از جهان اجسام و جسمانیات بریده می شود و آنچه را از این معموره به خاطر داشته به فرمان الهی و قهر و قدرت او همچون بیابانی صاف و هموار گشته است، در این موقع است كه دست انسان از رسیدن به شفیعی كه از او شفاعت كند، و دوستی كه به دفاع از او پردازد كوتاه است، و هیچ عذری هم سودمند و پذیرفته نیست، و توفیق از خداوند است.


صفحه 783، 783، 783.